سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته ها

هر گاه درون سینه ام دنیایی از ناگفته ها سنگینی می کند به خاطر می آورم که در پیشگاهت نا گفته ای ندارم چرا که تو ناگفته هایم را می دانی وننوشته هایم را می خوانی واین یاد از سنگینی سینه ام می کاهد وباز آرام می گیرم.



می دانم که می دانی !اما دوست دارم برایت بگویم .دلم می خواهد با تو سخن بگویم .می دانم که می دانی چه می خواهم بگویم هر چند خود نمی دانم.
 
می خواهم با تو از تو بگویم .از بزرگیت از اینهمه لطف وکرمت از عشقت.
 
معبود من!
بر زبان ناتوانم قدرت ده تا در مقابل اینهمه احسانت ذره ای شکرگزار باشم.
بگذار ازعشقت بگویم از اینکه چقدر دوستت دارم از اینکه چقدر خرسندم که تو را دارم که بنده توام اما گفتن از عشق تو آسان نیست ادعای عاشقی در برابر تو وعشق سرشارت برمخلوقاتت دور از ادب است ومن شرمسارم از اینکه تو اینقدر عاشقی و من ......
 
بار الهی!
به خودت قسم همیشه تو را شکر می کنم که تو را دارم که ایمانی هرچند سست وضعیف و کم دارم.
آری تو را شکر می گویم فقط وفقط به خاطر خودت می دانم که می دانی!
 
عزیزا!
در هر حالی در خوشی و ناخوشی در گرفتاری و آسایش در شادی و غم در سختترین لحظات زندگیم زمانی که با تمام وجود رو به درگاهت آورده ام وگریسته ام تو را شکر گفته ام .می دانم که می دانی!
حتی آن زمان که بنده ای از بندگانت به بدترین وجه مرا آزرده اند دم نزدم و تنها تو را شکر گفته ام می دانم که می دانی ! ومی دانم که می بینی!




نوشته شده در دوشنبه 89/3/3ساعت 1:9 عصر توسط حمیده بالایی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak